داستان کوتاه آموزنده

30 بهمن 1398

گویند ابوحامد محمد غزالى آن چه را فرا مى گرفت در دفترها مى نوشت. وقتى (زمانی) با كاروانى در سفر بود و نوشته ها را یك جا بسته با خود برداشت ... در راه گرفتار راهزنان شدند.

غزالى رو به آنان كرد و به التماس گفت: این بسته را از من نگیرید دیگر هر چه دارم از آن شما.
دزدان را طمع زیادت شد، آن را گشودند و جز دفترهاى نوشته چیزى نیافتند.

دزدى پرسید كه این ها چیست؟
چون غزالى وى را به آنها آگاهى داد، دزد راهزن گفت:
علمى را كه دزد ببرد به چه كار آید.
این سخن دزد، در غزالى اثرى عمیق گذاشت و گفت: پندى به از این از كسى نشنیدم و دیگر در پى آن شد كه علم را در دفتر جان بنگارد.

آرى بهترین دفتر دانش و صندوق علوم براى انسان گوهر جان و گنجینۀ سینۀ او است. باید دانش را در جان جاى داد و بذر معارف و علوم را در مزرعۀ دل به بار آورد كه از هر گزند و آسیبى دور، و دارایى واقعى آدمى است.

علامه حسن زاده آملی

ارسال دیدگاه

خطا ...
آدرس ایمیل وارد شده نامعتبر است.
متوجه شدم